کد مطلب:224157 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

حضرت امام رضا با مأمون
مأمون در موقعی كه عازم خراسان شد و كار خلافت بر او مسلم گردید مقام و مرتبه امام را در جامعه مسلمین می دانست و خوب از جریان آگاه بود در اندیشه رفت كه چگونه مبانی خلافت خود را مشید و محكم نماید تا از معارضین داخلی و خارجی مصون گردد.

مأمون مرد متفكری بود اما نقشه او با یك جنایتی عظیم مواجه گردید كه اگر به آن حیله و دغل طرف نمی شد مسلم كه دوام و اثرش در جامعه بهتر و بیشتر می شد و در این طرح و نقشه بسیار فكر و اندیشه به كار برد كه شاید امپراطوریش بر پدر برتری یابد.



هزار نقش برآرد زمانه و نبود

یكی چنانچه در آئینه تصور ماست



از مفاد نقشه مأمون به شرحی كه عبدالله بن سهل بن نوبخت ندیم و صاحب سر مأمون روایت كرده این طور استفاده می شود.

مأمون از توجه مردم به بنی فاطمه و علویین بیمناك بود و چون عده سادات موسوی روز افزون شده بودند و علماء و دانشمندان هم از این طبقه بودند دید نمی تواند مانند پدر قتل عام



[ صفحه 100]



كند زیرا عكس العمل همان قتل ها نیز همین محبوبیت علویین نزد مردم شد به طوری كه مردم همان عقیده كه به پیغمبران داشتند به ائمه معصومین ابراز می نمودند و هر كس از آن ها اعراض می كرد یا حس بدبینی به علویین نشان می داد او را از ربقه دین خارج می دانستند - بسیار به فكر فرو رفت تا بدینجا رسید كه اولا كلیه علویین و عباسیین را تمركز دهد و زیر نظر بگیرد تا مبادا كسی بر او خروج كند و وضع عمومی اشخاص برازنده خاندان علوی و عباسی را نیز از نزدیك شاهد و ناظر باشد با مطالعات كامل خود به این فكر افتاد كه اگر زاهدترین و عالم ترین بنی هاشم و علویین را كه مورد احترام و عقیده عامه مردم است در جریان كار سیاست بگذارد و چون سیاست عقیم است در عزل و نصب و جلب منافع و دفع مضار افراد مخصوصا خواص و ندیمان و عمال سیاست دور و نزدیك قهرا اصطكاك منافع حاصل می شود و آن كس كه محبوب و مطاع و مورد احترام است منفور و مخذول و مورد طعن و لعن می گردد و آن نتیجه ای را كه مأمون می خواست می گیرد - به عبارت ساده تر خواست مقام وزارت خود را به شاخصین علویین بسپارد و آن ها را در امور سیاست لكه دار و ننگین ساخته با پرونده سازی و تبلیغات مؤثر آن ها را منفور و سپس معزول كرده در گوشه انزوای اجباری وادارد كه هم افكار عمومی از آن ها برگردد هم مبانی حكومت خود را مشید و استوار كرده باشد و هیچ نوع معارضی در میدان نباشد.

قصد مامون این بود كه زاهدترین و عابدترین بنی فاطمه را به صورت فاسق ترین مردم در نظر عامه جلوه دهد - تا به كلی افكار عامه از همه علویین برگردد.

اگر این نقشه و سیاست در مقابل یك حقیقت مسلم آسمانی و یك امر ولایت مطلقه متصل به ولایت كلیه الهی نبود شاید مأمون توفیقی حاصل می كرد كه خوب را به صورت بد و بد را به صورت خوب بنمایاند ولی غافل از این كه مرور زمان هر كار مجاز را از حقیقت تفكیك می نماید.

این فكر و اندیشه را به عبدالله بن سهل نوبخت پس از شهادت امام به میان گذاشت گفت از مردم پنهان بدار من دیدم باید شاخص ترین این خاندان را انتخاب كنم و امور سیاست را به او بسپارم تا خود مردم از آن ها برگردند و بعد هم زیر نظر تحقیر بگیریم ولی در عمل مواجه با جریان دیگری شدم كه ابوالحسن الرضا حاضر به قبول تصدی عزل و نصب نشد در علم و بحث و فحص هم بر همه برتری یافت من فكر می كردم علمای بزرگ او را مغلوب و تحقیر كنند ولی



[ صفحه 101]



هر بحث مشكلی را به میان گذاشتم او بر همه فائق آمد و الحق كه معدن علم و فضیلت و كمال و مخزن دانش و بینش بود - در اجرای عمل مردد شد اگر می خواست امام را با مقام ولایتعهدی نگاه دارد از حسن شهرت و عظمت مقام و مرتبت و علم و دانش او بیمناك بود كه مردم نه تنها برنگشتند ارادت و عقیده آن ها صد چندان شد و شاید موجب اضمحلال خلافت او و بنی عباس گردد از طرفی با حفظ او در دستگاه خلافت قیام بنی عباس را چه پاسخ گوید اگر می خواست امام را عزل كند به بدتر سبب سرزنش و طعن و لعن او می شد لذا سیاست دغل و سالوسی پیش گرفت و ابوالحسن علی بن موسی الرضا (ع) را در بین سفر مسموم نمود تا از تدبیر خود كرده بگریزد و با نشان دادن عوامل علاقه و دوستی ظاهری هم مردم را اغفال بنماید و لذا مبادرت به سیاست قتل امام نمود [1] .


[1] براي كشف حقيقت امر به كتب اخبار الحكماء ابن قفطي ص 149 - فرج المهموم سيد بن طاوس ص 142 - اعلام الوري طبرسي ص 194 - عيون اخبار الرضا ص 285 - تذكرة الخواص ص 200 وفات الرضا ص 31 مراجعه شود.